در قسمتهای گذشته با ایمی مارین همراه بودیم و به بازخوانی فصل چهار کتاب او رسیدیم. گفتیم آدمهایی که ذهنی قوی دارند خودشان را درگیر مواردی که در اختیار آنها نیست نمیکنند و در عوض سعی میکنند روی رویدادها و وقایعی که تحت کنترل آنهاست تمرکز کنند.
از طرفی اشاره کردیم که این ذهنیت تا حد زیادی وابسته به این است که آیا مرکز کنترل ما درونی است یا بیرونی و به تفاوت این دو مرکز پرداختیم.
در پایان قسمت قبلی نیز گفتیم که معایب توجه بیش از اندازه به مواردی که در زندگی تحت کنترل ما نیستند چیست.
در این قسمت میخواهیم این بحث را ادامه دهیم.
*-* *-* “۴۵”]
ایجاد تعادل در مرکز کنترل
ایمی مارین معتقد است زمانی که بتوانیم بین مرکز کنترل درونی و بیرونی تعادلی منطقی ایجاد کنیم میپذیریم که روی بخشی از موارد زندگیمان کنترل و تسلط داریم اما بخشی از رویدادها و اتفاقات هم هست که از کنترلِ مستقیم ما خارج است و نمیتوانیم کاری برای آنها انجام دهیم.
افرادی که این تعادل در نگرش را ایجاد میکنند به نقش و مسئولیت خودشان در زندگی قائلند و میدانند که تلاشهایشان چه نقشی در موفقیت یا پیشرفت آنان میتواند داشته باشد اما از طرفی به این هم آگاهند که عوامل و پارامترهای بیرونی هم نقش مهمی در زندگی ما دارند؛ مثلاً اینکه در زمان مناسب در جای مناسب قرار داشته باشیم.
روانشناسان معتقدند این افراد مرکز کنترل متعادل دارند و همزمان از نقش خودشان و نقش عوامل بیرونی در موفقیت یا شکست آگاه هستند.
برای اینکه بتوانیم این تعادل را در مرکز کنترل خودمان ایجاد کنیم باید سهم عوامل درونی (عواملی که میتوانیم کنترلشان کنیم) و عوامل بیرونی (عواملی که از کنترل ما خارجند) را در هر رویداد مشخص کنیم و اینها را از هم تفکیک کنیم.
از طرفی به زمانهایی فکر کنید که زمان زیادی را صرف افراد یا شرایطی کردهاید که واقعاً کنترلی روی آنها نداشتهاید و نمیتوانستید چیزی را در مورد آنها عوض کنید و متوجه این باشید که موارد زیادی در زندگی وجود دارد که شما نمیتوانید کنترلشان کنید؛ مثلاً:
- شما میتوانید میزبان خوبی برای یک مهمانی باشید، اما اینکه آیا به همه خوش میگذرد یا نه دست شما نیست.
- شما میتوانید کلیه ابزارهای لازم برای موفقیت فرزندتان را تأمین کنید، اما اینکه او بهترین شاگرد کلاس شود دست شما نیست.
- شما میتوانید عملکرد خوبی در شغلتان داشته باشید، اما نمیتوانید رئیستان را مجبور کنید که تمایز شما را ببیند و درک کند.
- شما میتوانید محصول خوب و ارزشمندی تولید کنید، اما اینکه چه کسانی آن را میخرند دست شما نیست.
- ممکن است شما باهوشترین یا عاقلترین آدم در یک جمع باشید، اما اینکه همه باهوش بودن شما را متوجه شوند و از شما حرفشنوی داشته باشند دست شما نیست.
- شما میتوانید غر بزنید، گله و شکایت کنید اما نمیتوانید همسرتان را مجبور کنید رفتارش را تغییر دهد یا به شیوه خاصی فکر یا رفتار کند.
- شما میتوانید مثبتاندیش باشید، اما از بین رفتن علائم یک بیماری دست شما نیست و باید برای مداوای آن کاری کنید.
- شما میتوانید روی بهبود عملکرد خودتان کار کنید، اما نمیتوانید در مورد عملکرد رقیبان کاری کنید.
*-* *-* “۴۵”]
روی چیزی تمرکز کنید که میتوانید کنترلش کنید
نکتهای که ایمی مارین تلاش میکند به آن اشاره کند این است که وقتی بپذیریم که بعضی از موارد هستند که کنترلی روی آنها نداریم و در نتیجه نباید زمان و انرژی زیادی را صرف آنها کنیم، میتوانیم با آسودگی بیشتر و تنش کمتر به موضوعاتی بپردازیم که کنترل آنها دست ماست و با کار کردن روی آنها میتوانیم به نتیجهای مطلوب و اثربخش برسیم.
وقتی به این نقطه برسیم احتمالاً متوجه میشویم تنها چیزی که به طور کامل روی آن کنترل داریم رفتارها و نگرشهای خود ماست. از این به بعد زمانی که در مورد یک موقعیت دچار تشویش و نگرانی شدید، به این فکر کنید که برای تغییر نتیجه و مدیریت رفتارتان چه کاری میتوانید انجام دهید؟ هر کاری لازم است و از دستتان برمیآید انجام دهید. اما این را هم به خاطر داشته باشید که لزوماً همهچیز دست شما نیست.
*-* *-* “۴۵”]
افراد تأثیرگذار لزوماً چیزی را به دیگران تحمیل نمیکنند
ایمی مارین معتقد است وقتی میخواهید رفتاری در دیگران تغییر کند یا مثلاً همسر یا فرزندتان چیزی را در خودش تغییر دهد بدترین کار این است که تلاش کنید چیزی را به او تحمیل کنید یا او را کنترل کنید. در عوض سعی کنید «تأثیرگذار» باشید.
برای تأثیرگذاری- به جای غر زدن یا تحمیل- به موارد زیر توجه کنید:
۱. اول خوب به حرف طرف مقابل گوش دهید، بعد حرفتان را بزنید. وقتی طرف مقابل احساس میکند که به اندازه کافی به او بها میدهید احتمالاً با پذیرشِ با شما گفتگو خواهد کرد.
۲. حرفتان را فقط یک بار تکرار کنید، مدام دیدگاه و نظرتان را تکرار نکنید چون در این صورت به احتمال زیاد نتیجه معکوس میگیرید و در نهایت آن تغییری که مد نظر شماست اتفاق نخواهد افتاد.
۳. بیشتر به تغییر رفتار خودتان فکر کنید، اغلب ما زمانی که میخواهیم چیزی در دیگران تغییر کند شروع به رفتارهای مخربی مثل غر زدن و جدال و ناسازگاری میکنیم. سعی کنید برای موقعیتی که در آن هستید راه حلی بهینه پیدا کنید نه اینکه فضا را تبدیل به میدان تعارض و اختلافِ بیشتر و پردامنهتر کنید.
۴. تغییرات مثبت اما کوچک را بازگو کنید و طرف مقابل را تحسین کنید. اگر طرف مقابل در حال تلاش برای تغییر است این تلاش را- هرچقدر هم کوچک باشد- نادیده نگیرید و سعی کنید او را به خاطر این تلاش تحسین کنید.
*-* *-* “۴۵”]
جمعبندی:
رفتارهای مثبت زیر را در خودتان تقویت کنید:
کمالطلب نباشید و هر موقع لازم است بخشی از مسئولیتها را به دیگران تفویض کنید، لزومی ندارد همه کارها را خودتان به تنهایی انجام دهید.
هر موقع لازم است از دیگران کمک بگیرید.
روی مواردی تمرکز کنید که تحت کنترل شماست.
به جای اینکه دیگران را کنترل کنید سعی کنید روی آنها تأثیر بگذارید.
مرکز کنترلتان را متعادل کنید، ببینید چه چیزهایی در کنترل شماست و چه مواردی از کنترلتان خارج است.
بپذیرید که مسئولیت همه نتایجی که در زندگی به دست میآورید به تنهایی بر عهده شما نیست.
*-* *-* “۴۵”]
مراقب رفتارهای منفی زیر باشید و آنها را کمرنگ کنید:
اینکه بخواهید همه کارها را خودتان انجام دهید چون فکر میکنید دیگران نمیتوانند کارها را به خوبی انجامش دهند.
اینکه زمان زیادی را صرف کلنجار رفتن با موضوعاتی کنید که در اختیار شما نیستند.
اینکه تلاش کنید دیگران را وادار کنید طوری رفتار کنند که شما فکر میکنید درست است.
اینکه تصور کنید مسئولیت همه نتایجی که به دست میآورید برعهده شماست و صرفاً به تلاشهای شما وابسته است.
در قسمت آینده به بازخوانی قسمتهای دیگری از کتاب ایمی مارین خواهیم پرداخت.
مایلم بیشتر به این موضوع پرداخته شود:
[kkstarratings]
مشارکت شما)
سعی کنید با توجه به مطالب این مقاله، یک ارزیابی واقعبینانه از نقاط قوت و ضعف خودتان در این خصوص داشته باشید. چه راهکار دیگری را برای غلبه بر احساس کنترلکنندگی پیشنهاد میکنید؟ نظرات خودتان را در قسمت کامنتها با ما و سایر دوستانتان در میان بگذارید.