مطالب پیشنهادی:
والت دیزنی

والت دیزنی: یک رهبر ENTP

والت دیزنی: سبک رهبری ENTP

در قسمت قبلی در مورد والت دیزنی به عنوان یکی از مدل‌های رهبری موفق صحبت کردیم و در مورد سبک رهبری نوآور نوشتیم.

در این قسمت می‌خواهیم این بحث را با بررسی ویژگی‌های دیگر رهبران نوآور و به طور ویژه والت دیزنی بررسی کنیم.

 

۲. پافشاری در یافتن راه حل‌ها

رهبران نوآور به دلیل پافشاری و پیوستگی‌شان در انجام دادن کارها، راه حل‌ها را پیدا می‌کنند

والت دیزنی از آن دسته رهبرانی بود که هر کاری را با جدیت و پیوستگی تا انتها انجام می‌داد. اگر پنداره و آرمان او در مورد یک پروژه در ذهنش تکمیل شده بود دیگر چیزی نمی‌توانست جلوی او را بگیرد. حتی علی‌رغم وجود مشکلات و موانع مختلف او باز هم برای تحقق پنداره ذهنی‌اش تلاش می‌کرد و هیچکدام از پروژه‌های مد نظرش را رها نکرد.

هر پروژه‌ای که ذهن والت دیزنی را به خودش مشغول می‌کرد و برایش به عنوان یک تعهد شخصی درمی‌آمد غیر ممکن بود به خاطر ناامیدی، بی‌پولی یا موانع و چالش‌ها رها شود و نیمه‌کاره بماند. او برای پیگیری و دنبال کردن پروژه‌هایش حاضر به پرداخت هر هزینه‌ای بود.

یک بار یکی از همکاران او در موردش گفته بود: «والت دوست دارد کارهایش در بهترین سطح باشد، به همین دلیل خودش را وقف کار می‌کند و بارها و بارها برای رسیدن به هدفش تلاش می‌کند.»

انعطاف‌پذیری والت باعث می‌شد تا هر موقع نیاز به اقدام بود و باید کاری انجام می‌شد بدون اتلاف وقت و بدون ترس از موانع دست به کار شود و هر موقع هم که لازم بود توقف می‌کرد و دست نگه می‌داشت.

یک بار موقع انجام پروژه آلیس در سرزمین عجایب کارش به ورشکستگی رسید و تقریباً تمام پولش را از دست داد و در نتیجه مجبور به توقف تولید بود. اما به جای اینکه از هزینه‌هایش کم کند تصمیم‌ گرفت یک استودیوی کوچکِ جایگزین در خانه عمویش بسازد و ادامه پروژه را از همانجا پیش ببرد. او آنقدر به کار در این شرایط ادامه داد تا پولش به مقدار مناسبی رسید و توانست با توزیع‌کننده جدیدی وارد معامله شود.

در واقع زمانی که شانس با والت دیزنی همراه نبود، او راهی پیدا کرد تا به تلاش‌هایش ادامه دهد و همین باعث شد تا شانسْ دوباره روی خوبش را به او نشان دهد. همین نگرشِ «رها نکردنِ کار» باعث شد تا فیلمی که در آستانه توقف تولید قرار داشت به یکی از بهترین و پرفروش‌ترین انیمیشن‌های دوران خودش تبدیل شود.

زمانی که والت در حال ساخت انیمیشن بلند «سفید برفی و هفت کوتوله» بود تخمین زد که سرمایه‌ای در حدود ۲۵۰ هزار دلار برای تکمیل این پروژهٔ غیرممکن لازم خواهند داشت. هر چقدر کار جلوتر می‌رفت هزینه‌ها هم نجومی‌تر می‌شد تا جایی که هزینه ساخت سفید برفی به چیزی حدود یک و نیم میلیون دلار رسید.

هر بار که والت دیزنی درخواست پول بیشتری برای به پایان رساندن پروژه می‌کرد، شرکت مجبور به استخدام نیروهای بیشتری می‌شد و در نتیجه بزرگی شرکت هم افزایش پیدا می‌کرد. تا سال ۱۹۳۴ کمپانی دیزنی حدود ۲۰۰ کارمند داشت و در پایان پروژه سفید برفی و هفت کوتوله ۸۰۰ کارمند دیگر هم به این تعداد اضافه شده بودند.

ممکن است برخی افراد اسم این را کله‌شقی بگذارند اما برخی دیگر دیزنی را فردی مصمم برای رسیدن به اهدافش می‌دانند. پروژه سفید برفی چهار سال طول کشید و در طول این مدت کارمندانِ مشغول روی این پروژه تمام سعی‌شان را می‌کردند تا دیزنی را از نتایج راضی کنند. همین شد که پس از چهار سال پروژه تمام شد و سفید برفی به یک شاهکار و موفقیتِ بی‌نظیر برای دیزنی تبدیل گردید.

 

۳. قدرت خلق و نوآفرینی

رهبران نوآور فاصله بین تئوری و عمل را با قدرت خلق و نوآوری‌شان پر می‌کنند

خیلی از رهبران ممکن است هیچ وقت از ایده و آرزو کم نیاورند. حقیقت این است که همیشه تعداد ایده‌ها و آرزوهای خام و تحقق نیافته از ابداعاتِ انجام شده کم‌تر است، کلید تمایز همین جاست: عمل‌گرایی و تبدیل آرزو به یک دستاورد ملموس.

تفاوت و تمایز والت دیزنی با دیگران در همین بود؛ او نمی‌گذاشت هیچ ایده‌ای برایش در حد آرزو  یا یک فکر گذرا باقی بماند. زمانی والت گفت: «اگر جرأت دنبال کردن آرزوهایمان را داشته باشیم، همه رویاهایمان امکان تحقق دارند.» خیلی از ما این جمله را می‌خوانیم، اندکی شور و شوق در ما ایجاد می‌شود و می‌گوییم عجب جملات قشنگی. معمولاً نوعی وهم و رغبتِ دست‌نایافتنی در مورد تحقق آرزوها وجود دارد اما والت دیزنی با به کار بردن کلمه «اگر» وهم‌انگیز بودن این جمله را به صفر رسانده. یعنی اگر جرأت دنبال کردن آرزوهایمان را نداشته باشیم طبعاً به خروجی و نتیجه‌ای هم نخواهیم رسید.

واقعیت این است که خیلی از آرزوها هیچ وقت رنگ واقعیت به خودشان نمی‌بینند. دلیلش هم ساده است: آرزو داشتن هزینه‌ای ندارد! اما در عوض اینکه جرأت کنیم و در راستای این آرزو کاری انجام دهیم، ریسک کنیم و از محدوده امن خودمان بیرون بیاییم، در آن صورت این فرایند شامل هزینه، زمان، صبر و انرژی است که باید پای کار بگذاریم. والت معتقد بود رویاها باید محقق شوند و به نتیجه برسند.

مشخص نیست که اولین بار چه زمانی فکر احداث دیزنی‌لند به فکر والت دیزنی رسید اما از جهاتی می‌شود گفت این فکر از همان ابتدا و روزهای آغازین با او بوده است. یک بار به یکی از دوستانش گفته بود: همین روزها یک شهربازی می‌سازم! و جالب اینکه از زمانی که ایده ساخت دیزنی‌لند به فکرش رسید تا احداث آن یک سال طول کشید.

دیزنی‌لند برای والت دیزنی جایی بود که رویاها و تخیلات به واقعیت تبدیل می‌شد. هم که لازم بود توقف می‌کرد و دست نگه می‌داشت.

از همه مهم‌تر اینکه دیزنی‌لند به نوعی پلتفرمی بود که باعث توسعه کسب‌و‌کار والت دیزنی و گسترش امپراتوری او به حوزه‌های متنوع‌تر می‌شد. این در حالی بود که والت کارش را به عنوان یک انیماتور ساده در یک بیزینس محدود شروع کرده بود اما در پایان عمرش واقعاً یک امپراتوری داشت.

گستره نفوذ دیزنی به همین‌ها محدود نشد؛ او در زمینه اسباب‌بازی، لباس، آب‌نبات و انواع اقسام خرت‌و‌پرت‌ها، کالاهای ورزشی و هر چیزی که بتوانید فکرش را بکنید و امکان چاپ تصویر کاراکترهای دیزنی را داشت هم محصولاتی تولید و ارائه کرد.

هدف والت سرگرم کردن بچه‌ها بود و این هدف را با با تولید محصولات متعدد و یکی پس از دیگری محقق کرد.

 

۴. بهبود مستمر

رهبران نوآور هیچ‌وقت به طور کامل از چیزی راضی نیستند، آن‌ها مدام از خودشان می‌پرسند:‌ «چطور می‌توانم بهتر انجامش دهم؟»

اغلب اینطور گفته می‌شود که یکی از خصوصیات مهم هر رهبری باید «تمام کردن» و «انجام دادن» کارها و پروژه‌ها باشد. به همین دلیل است که ددلاین‌ها و مدیریت پروژه و تیک خوردن چک لیست‌ها برای رهبران بسیار مهم است.

اما در مورد رهبران نوآور (ENTP) داستان کمی متفاوت است؛‌ بهتر است در مورد آن‌ها از عبارت «به جریان انداختن کار» صحبت کنیم. از نظر آن‌ها پروژه‌ای که دستشان است هیچ نقطه پایانی ندارد. ذهن آن‌ها به شکل دائمی درگیر انجام پروژه است و به پایان دادن و بستن آن رضایت نمی‌دهند؛ چون معتقدند همیشه جا برای بهتر شدن وجود دارد.

این قضیه در مورد والت دیزنی هم صحت داشت و در واقع سبک زندگی او و نگاه او به قضایا چنین بود. اگر مسئله‌ای بغرنج در محل کار وجود داشت، او آن را همینطور رها نمی‌کرد بلکه در خانه هم ذهنش درگیر آن موضوع باقی می‌ماند و روی آن کار می‌کرد؛ حتی در استراحت، حتی در خواب.

حتی گاهی اوقات به رختخواب می‌رفت تا در مورد مسائلی که در طول روز برایش پیش آمده بود بهتر فکر کند و راه حلی برای آن‌ها پیدا کند! می‌گویند خیلی اوقات بوده که والت دیزنی صبح زود از خواب بیدار می‌شد و با خوشحالی از تختش بیرون می‌آمد و به همسرش می‌گفت: «جواب را پیدا کردم!» در واقع پاسخ را در خواب پیدا کرده بود. در واقع والت همیشه در استودیو‌هایش زندگی می‌کرد، حتی زمانی که جسمش جایی دیگر بود، روحش و ذهنش در استودیو بود.

والت بین کار و سرگرمی مرز و حصاری قائل نبود و در واقع این دو را یک چیز واحد در نظر می‌گرفت؛ شغل او سرگرمی‌اش بود. شغل او چیزی بود که عمیقاً بدان علاقه داشت و همین باعث شد که صنعت انیمیشن را از نو تعریف کند.

کل صنعت سرگرمی و کارتون‌سازی از کارها و متدها و تکنیک‌های او الگوبرداری می‌کردند چون او در بازار پیشتاز بود. دلیلش این بود که «عالی» برای والت دیزنی یک حداقل بود. خودش در این مورد گفته بود: «وقتی می‌خواهیم یک انیمیشن بسازیم در همه مراحل طراحی آن، بارها و بارها به جزئیات مختلف طراحی توجه می‌کنیم و آن قدر آن را طراحی و بازطراحی می‌کنیم تا جایی که احساس کنیم دیگر از این بهتر نمی‌شود این کار را انجام داد.»

والت ادامه می‌داد: «همه ما کمال‌طلب شده‌ بودیم و از آنجایی که هیچ‌وقت نمی‌شود یک کار را در عالی‌ترین و کامل‌ترین درجه‌ ارائه داد، همیشه از خروجی ناراضی بودیم و مدام به فکر بهتر و بهتر شدن بودیم.»

این فرایندِ بهبودِ همیشگی فقط به ساخت انیمیشن محدود نمی‌شد بلکه در فرایند ساخت دیزنی‌لند هم نمود داشت. والت هر باز از دیرنی‌لند بازدید می‌کرد ایده‌ای برای بهتر کردن آن به ذهنش می‌رسید. او می‌گفت پروژه ساخت دیزنی‌لند همیشه ادامه خواهد داشت، مگر اینکه دیگر رویایی روی زمین باقی نمانده باشد.

رهبران نوآور همیشه جلوتر از مردم فکر می‌کنند به همین دلیل ایده‌هایشان منسوخ نمی‌شود. برای والت و همکاران او همیشه یک سوال وجود داشت: «چطور می‌شود این کار را بهتر انجام داد؟» نوآوری و اختراع برای والت یک فرایند تمام نشدنی و مداوم بود که هیچ نقطه پایانی برای آن وجود نداشت.

 

۵. همکاری با مستعدترین‌ها

رهبران نوآور می‌توانند از باهوش‌ترین و بهترین افراد برای مشارکت و همکاری دعوت کنند

یکی از حالت‌های رایج تشکیل یک تیم کاری این است که یک فوق‌ ستاره رهبری به رهبری آن گماشته شود. گرداگرد رهبر تیم احتمالاً افرادی هستند که به اندازه او باهوش، شجاع و کاریزماتیک نیستند. در واقع رهبر به بعنوان عالی‌ترین و بالاترین رتبه اینجوری تیم‌ها در نظر گرفته می‌شود و اعضای تیم فقط برای اجرای اوامر و دستورات او کار می‌کنند.

در این سناریو رهبران تقدیس می‌شوند و افرادی کاملاً متفاوت و متمایز با سایر افراد تیم در نظر گرفته می‌شوند. در چنین تیمی خود رهبران هم به این خاص بودن و متمایز بودن دامن می‌زنند و فاصله مشخصی را با سایر اعضای تیم حفظ می‌کنند.

والت از این نظر در سرِ مخالفِ طیف قرار داشت و به هیچ وجه چنین فکر نمی‌کرد. در بسیاری از موارد او باهوش‌ترین یا با استعدادترین فرد نبود. در حقیقت زمانی که می‌دید افرادی در تیم هستند که در برخی کارها از او استعداد بیشتری دارند، به جای اینکه احساس خطر کند و آن را تهدیدی برای جایگاهش به حساب بیاورد، از این موضوع استقبال می‌کرد؛ او به دنبال استعدادها بود.

والت به طور ذاتی اهل همکاری و مشارکت بود و از این رو خودش را با مستعدترین افراد احاطه می‌کرد و یک تیم با استعداد تشکیل می‌داد. او از نقاط ضعف و قوت خودش به خوبی آگاه بود و می‌دانست چه کاری را می‌تواند به خوبی انجام دهد و چه کاری نقطه قوت او نیست.

او خیلی از این درس‌ها را به لطف شکست‌هایی که قبلاً خورده بود یاد گرفت. بعد از تلاش‌های ناموفق اولیه به نظر می‌رسید که والت برای راه‌اندازی یک کسب‌و‌کار فرد مناسبی نیست. اگرچه او فردی خلاق و نابغه بود اما برای انجام کارهای هر روزه و از قبل برنامه‌ریزی‌شدهٔ یک بیزینس مناسب نبود.

وقتی شرکت ورشکست شد والت سروسامان دادن به امور مالی را بر عهده برادرش گذاشت. اگرچه والت پنداره و درکی قوی از آینده داشت اما یک بیزینس من نبود. برخلاف او، برادرش- روی Roy- در مدیریت مالی فوق‌العاده بود و دقت و تیزبینی زیادی در این مورد داشت. در واقع با مشارکت و همکاری هر دو نفر بود که کمپانی دیزنی شکل یک بیزینس به خودش گرفت.

والت بهترین و با استعدادترین طراحان و کارتونیست‌ها را از سراسر کشور جمع‌آوری می‌کرد و به آن‌ها آموزش می‌داد. در دوران رکود اقتصادی بزرگ دهه ۳۰ میلادی افرادی بسیار با استعداد ترجیح می‌دادند با حقوقی کم‌تر برای دیزنی کار کنند و قید کار کردن با حقوق بیشتر در شرکت‌های دیگری که برای محصول ارزش چندانی قائل نبودند را می‌زدند.

دیزنی به مرور اعتبار و آبرویی فوق‌العاده کسب کرد و به عنوان بهترین کمپانی انیمیشن شناخته شد. آن‌ها یک خانواده بودند که همگی یک هدف داشتند: تولید محصولات با کیفیت به طوری که باعث سربلندی و افتخار آن‌ها شود.

در دوران رکود بزرگ اقتصادی و زمانی که اغلب شرکت‌ها در حال تعدیل نیرو و کاهش سایز شرکت بودند دیزنی داشت کارمندان بیشتری استخدام می‌کرد تا روی پروژه سفید برفی کار کنند؛ او بهترین بهترین‌ها را استخدام می‌کرد.

استراژی والت در خصوص استخدام استعدادها ساده و روشن بود؛ او می‌گفت: «بهترین‌ها و باهوش‌ترین‌ها را استخدام کن و راه‌هایی پیدا کن که به آن‌ها کمک کنی از این هم بهتر شوند و فضایی ایجاد کن که بهترین‌ کارها و خروجی‌ها تولید شود.»

وقتی به چیزی باور داری، با تمام وجودت به آن باور داشته باش. کامل و بدون قید و شرط.

– والت دیزنی

[ تیپ‌شناسی نوین ]

گروه تیپ‌شناسی نوین (تایپ‌شناسی) به سرپرستی آرسام هورداد به ارائه آموزش‌های نوین خودشناسی و توسعه فردی می‌پردازد

مطالب مرتبط

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۶ دیدگاه

  • محمدی گفت:

    از کارکارهای کارتونی میشه بگید کدوم چه شخصیت دارن؟ مثلا تام و جری چه تیپی هستن؟

  • Alham گفت:

    باسلام و خسته نباشید.
    میخواستم بپرسم یک ENTP چگونه میتونه به جای حذف نقاط ضعفش,از اونا به عنوان نقاط قوت استفاده کنه؟
    و اینکه میشه لطفا در مورد کارکردهای ENTP که(Ne/Ti/Fe/Si) هستش مقاله بنویسید و راهنمایی کنید که چگونه میشه کارکردهای شخصیتیمون رو قوی تر کرد؟
    و اینکه خواهشا درمورد. تیپ شخصیتی ENTP بیشتر بنویسید.
    باتشکر.

    • آرسام هورداد گفت:

      سلام به شما دوست گرامی
      این مقاله و قسمت قبلی آن دقیقاً در خصوص نحوه استفاده از پنج نقطه قوت بزرگ تیپ شخصیتی ENTP نوشته شده است، به این پنج نقطه قوت در رفتار و شخصیت‌ خودتان فکر کنید و سعی کنید این ویژگی‌ها را در خودتان شخصی‌سازی کنید و برای به کار بردن آن‌ها قدم‌های عملی بردارید.
      موفق باشید

  • فاطمه گفت:

    سلام و خداقوت
    هر چالشی در روند کار به یک entp انگیزه میده و هر بار که به یک چالش فایق میاد از خودش میپرسه چطور میتونم بهترین نتیجه و محصول رو ارایه بدم. نکته ای که در روند کار میتونه یک entp رو اذیت کنه اینکه همکاراش یا زیردستهاش حاضر نباشن برای اجرای ایده های اون هزینه بدن یا حتی بدتر، ایده ها رو نفهمن و نادیده بگیرن. اکثرا برای آدمها انجام دادن و تمام کردن کارها مهمه اما چیزی که در روند کار به یک entp انگیزه میده اجرای کار به روش معمول نیست بلکه یک entp دنبال خلق یک محصول یا حداقل improvise کردن محصولات قبلی هست. یک entp به داشتن شرکای کاری یا عاطفی که پذیرای ایده ها و روشهای نو باشن خیلی اهمیت میده.

  • میلاد گفت:

    سلام الگو برداری و شناخت افراد موفق یک تیپ خاص شاید جالب باشد ولی باید به کانون کنترل افراد درجه ماکیاولیستی درجه eq و iq نوع هوش غالب درجه دید ۳۶۰ سطح دانش و عمق دانش امکان غالب بودن طیف در یک فرد و اختلاط تیپ شخصیتی درجه نفوذ و کاریزما فرد مهارت های کلامی و تفکری درجه ریسک فرد نیز توجه نمود لطفا به سایر جوانب نیز بپردازید

    • آرسام هورداد گفت:

      سلام میلاد گرامی،
      ممنونم از دیدگاهتون، لطفاً توجه داشته باشید ما به طور تخصصی به مسئله رشد فردی به کمک شخصیت‌شناسی می‌پردازیم در نتیجه تمرکز ما روی Type و خصوصاً مدل MBTI است. در آینده نزدیک حوزه‌های متنوع‌ و کاربردی دیگری با محوریت توسعه فردی را بررسی خواهیم کرد.
      موفق باشید