۵ افسانهی آسیبزننده دربارهی احساسات تیپهای فکری (+)
- نویسنده: بکی گرین
- ترجمه: گروه تایپشناسی
- بازبینی، تغییرات و ویرایش: آرسام هورداد
زمان تقریبی مطالعه: ۵ دقیقه
بازبینی بالینی توسط: دکتر استیون ملندی، روانشناس
اخیراً مقالهای خواندم که در آن تیپهای شخصیتی مایرز–بریگز از «بامحبتترین» تا «کممحبتترین» رتبهبندی شده بودند. بهعنوان کسی که علاقهمند به این سیستم ۱۶ تیپ شخصیتی هستم و کاربرد درست آن را ارزشمند میدانم، از این مقاله ناراحت شدم. هدف روانشناسی شخصیت این نیست که انسانها را (بهواسطهٔ تیپ شخصیتیشان) بیارزش جلوه دهد یا برخی تیپها را برتر از دیگران معرفی کند. اما چه عمدی بوده باشد چه نه، این دقیقاً همان کاری بود که آن مقاله انجام داد.
احتمالاً حدس زدهاید که «کممحبتترین» افراد در آن مقاله، تیپهای فکری معرفی شده بودند.
تیپهای فکری اغلب بدنام شدهاند. این باور رایج وجود دارد که آنها رباتهایی بیاحساساند که چیزی از احساسات نمیفهمند. آیا واقعاً لازم است بگویم که تمام انسانها توانایی عشق ورزیدن عمیق را دارند و فقط هرکدام به شیوهی خاص خود آن را نشان میدهند؟ باید بدیهی باشد که هیچ تیپی، مالک انحصاری عشق یا هر احساس دیگری نیست. این چیزیست که باید از دوران دبستان یاد گرفته باشیم.
با این حال باور این موضوع سخت است که این ذهنیت که «فکریها احساس ندارند»، همچنان بهعنوان یک نقطهی کور ذهنی پابرجاست—حتی در میان برخی متخصصان باتجربهی تیپشناسی.
چرا مردم هنوز فکر میکنند فکریها احساسات کمتری دارند؟
نمیدانم. کاش میدانستم. اما اجازه دهید مثالی بزنم که نشان میدهد این باور اشتباه است.
زوجی را میشناختم که هر دو بسیار زودخشم بودند. مرد، یک فرد احساسی (Feeler) بود و زن، یک تیپ فکری (Thinker). وقتی میخواستند با هم تصمیمی بگیرند، هر دو بیش از حد احساسی میشدند و یک جنگ جهانی واقعی به پا میشد.
نکته اینجاست—هیچکدام از آنها تصمیم نهایی را براساس آن احساسات نمیگرفتند.
میگویید، مگر احساسیها تصمیمهایشان را بر پایهی احساس نمیگیرند؟ نه، واقعاً اینطور نیست. شاید از بیرون اینطور بهنظر برسد، اما احساسیها تصمیمهایشان را براساس نظام ارزشی و رابطهشان با دیگران میگیرند.
آنها به ارزشها و روابطشان برای اینکه آنها را به سمت «عمل درست» راهنمایی کند، اعتماد دارند.
و تیپهای فکری به منطق و استدلال اعتماد دارند تا آنها را به سمت «عمل معقول» هدایت کند.
حقیقت ساده این است: فکریها به همان اندازهی احساسیها احساس دارند، فقط فرآیند تصمیمگیریشان متفاوت است. همین! به همین سادگی.
حالا بیایید نگاهی بیندازیم به پنج افسانهی آزاردهنده دربارهی احساسات فکریها که هنوز رایج هستند، و یک بار برای همیشه این سوءتفاهمها را از بین ببریم.
#۱: آنها محبت کمتری دارند
شاید این افسانه از همه توهینآمیزتر باشد. عمق عشق و محبت یک فرد به تیپ شخصیتی او یا اینکه فکری است یا احساسی، هیچ ربطی ندارد. روانشناسی شخصیت به ما کمک میکند بفهمیم یک تیپ فکری چگونه عشق و محبت خود را ابراز میکند، اما هرگز چنین ادعایی ندارد که یک تیپ خاص از دیگری «بامحبتتر» است.
درک سادهای از نظریهی تیپها و هدف آن، این افسانه را رد میکند—هدف ما این است که تفاوتها را درک کرده و به آنها احترام بگذاریم، نه اینکه دیگران را کوچک کنیم.
#۲: آنها با احساسات خود ارتباط ندارند
در برخی موارد، تیپهای فکری حتی ممکن است بیشتر با احساسات خود در ارتباط باشند، چون پیش از تصمیمگیری، آنها را تجزیهوتحلیل میکنند. احساسات آشفتهای که تجربه میکنند ثبت میشود، شناسایی میشود، و سپس کنار گذاشته میشود تا فرد فکری بتواند با تمرکز بر یک مسیر منطقی، پیش برود.
احساسات ممکن است در فرایند تصمیمگیری دخیل باشند، اما تنها بهعنوان یکی از دادهها در کنار استدلال منطقی و عینی.
از آنچه من دیدهام، تیپهای فکری در شناسایی احساساتشان مهارت پیدا میکنند تا بتوانند این فرآیند را بهتر مدیریت کنند. سپس به سبک طبیعی خود در تصمیمگیری رجوع میکنند، که مبتنی بر دادههای غیرشخصی و منطقی است.
#۳: آنها از احساسات جریحهدار نمیشوند
این باور کاملاً مضحک است. تیپهای فکری کمتر از بقیه آسیبپذیر نیستند، فقط ممکن است تصمیم بگیرند که منطقیتر با آن برخورد کنند. شاید آنها مطابق احساسات جریحهدارشان عمل نکنند، اما آن احساسات کاملاً واقعیاند.
فکریها هم ممکن است احساس تحقیر یا خیانت کنند (همانطور که احساسیها تجربه میکنند)، ممکن است نسبت به انتقاد از شایستگیشان حساس باشند (مثل تیپهای احساسی)، و ممکن است در مواجهه با بیعدالتی خشمگین شوند (درست مانند احساسیها).
تفاوت فقط در این است که آنها این احساسات را از دریچهی منطق و تحلیل پردازش میکنند، و ممکن است از بیرون «بیاحساس» بهنظر برسند.
#۴: آنها دلسوز و مراقبتکننده نیستند
برای دلسوز بودن لازم نیست که همیشه احساسات شاعرانه و مهربانیهای اغراقشده بروز دهی. بسیاری از احساسیها درک نمیکنند که تیپهای فکری هم میتوانند به همان اندازه دلسوز باشند—فقط روش آنها متفاوت است.
من مادرانی را دیدهام که تیپ فکری دارند و فرزندانشان را به شیوهای عمیق و منطقی پرورش میدهند. مثلاً برای کودکشان سناریوهایی را تحلیل میکنند که آن کودک چه کاری را میتوانست بهتر انجام دهد، یا به او مهارتهای حل مسئله میآموزند تا مستقلتر شود.
آنها از راهکارهایی دقیق (اما کمتر احساسی) استفاده میکنند تا به نفع خانوادهشان عمل کنند.
مراقب باشید دچار این اشتباه نشوید که تصور کنید مراقبت فکر فکری سطحی است، و فداکاری او برای عزیزانش کمتر از بقیه است، صرفاً به این دلیل که کمتر هیجانات و احساسات پُررنگی از خود نشان میدهد.
#۵: آنها بدون هیچ احساسی تصمیم میگیرند
اینجاست که با قلمی کلینگر و ناآگاه، تیپهای فکری مثل ربات تصویر میشوند—و این واقعاً من را آزار میدهد.
من با چشم خودم دیدم که وقتی ناچار شدیم سگ دوستداشتنیمان را با تزریق دارو از این دنیا ببریم تا رنج نکشد، چگونه قلب همسر فکریام شکست. زیرا او کسی بود که این تصمیم سخت را گرفت. او از تمام ابزارهای یک تیپ فکری استفاده کرد: منطق، استدلال، و شناختی روشن از اینکه چه چیزی به نفع «مگی» بود، سگ نژاد بوستونتریرمان.
این تصمیم را یک انسان عمیقاً دلسوز گرفت، نه یک ربات. و بعد از انجام آن، از غم از دست دادنش رنج کشید و گریه کرد. درست مثل من.
برای جمعبندی
نمیتوانم در برابر تعریف کردن این داستان از «اسپاک» در سریال پیشتازان فضا: دنیاهای ناآشنا مقاومت کنم—جایی که او عاشق «پرستار چپل» میشود. چپل به شدت بیمار میشود و اسپاک از ترس از دست دادن او، دچار احساساتی عمیق میشود. همه میدانیم اسپاک چقدر به منطق وابسته است، اما احساسات بر او غلبه میکنند. کنار تخت چپل، راهی برای ابراز احساساتش پیدا میکند…
«تو نمیمیری! نمیمیری!»
خیلی احساسی و دراماتیک بود، نه؟ اسپاک عشقش را طوری ابراز کرد که بیشتر شبیه یک دستور قاطع و منطقی بود تا یک نالهی احساسی و دلخراش—اما احساسی که پشت آن نهفته بود، همانقدر نیرومند و واقعی بود. نمیشود عاشق چنین لحظهای نشد.
خلاصهی ماجرا این است:
فرآیند تصمیمگیری یک تیپ فکری غیرشخصی است—اما خودشان اینطور نیستند. آنها به اندازهی تیپهای احساسی، انسانهایی عمیق، شخصی و احساسیاند، و احساسات را با همان شدت و ژرفا تجربه میکنند.
تیپهای فکری را «رباتگونه» یا ناتوان از عشق جلوه دادن، اشتباهی آسیبزننده و استفادهای غیرمسئولانه از نظام تیپشناسی است.
و دفعهی بعد که فکر کردی کسی بیش از حد منطقی، محاسبهگر، یا بیاحساس است، شاید بهتر باشد این احتمال را در نظر بگیری که تو هنوز درکش نکردهای. برگرد به اصول اولیهی تیپشناسی—و با دیدی دقیقتر و مهربانتر به او نگاه کن.
دربارهٔ نویسنده: بکی گرین
بکی گرین مددکار اجتماعی و تیپشناس مورد تأیید مرکز کاربردهای تیپ روانشناختی (CAPT) است. او علاقهمند به کشف تفاوتهای انسانیست و باور دارد ابزارهای تیپشناسی معتبر میتوانند در دورانی که دنیا بیش از هر زمان دیگر به همدلی نیاز دارد، ما را در مسیر شفقت یاری کنند.
جای خوشبختی INFJِ-وارِ او، نوشتن در دفتر کار خانگیاش با موسیقی ۴۳۲ هرتز در پسزمینه و سگی به نام «راکر» روی پایش است.
برای دریافت نوشتهها، ترجمهها و فایلهای صوتی آرسام هورداد…
با عضویت در کانال تلگرام آرسام هورداد، هر روز به نوشتهها، فایلهای صوتی، ایدهها و بینشهای تازهای برای رشد شخصیت و توسعه فردی دسترسی خواهید داشت. آدرس کانال تلگرام: t.me/typeshenasi
عضویت در کانال تلگرام آرسام هورداد