مطالب پیشنهادی:

 

نظریه کارکردهای کارل گوستاو یونگ

کارکرد کمکی: کلید رشد، شناخت هویت و معنای زندگی

همان‌طور که احتمالاً می‌دانید کارکرد غالب برای هر تیپ شخصیتی نقش اصلی را بازی می‌کند. در واقع نقطه قوت اصلی ما به ویژگی‌های کارکرد غالبمان برمی‌گردد. ما در استفاده از ویژگی‌های کارکرد غالب توانمند هستیم و با آن احساس راحتی می‌کنیم و در واقع کارکرد غالب اصلی‌ترین ابزاری است که در اختیار ماست.

اما وقتی وارد زندگی می‌شویم، در عمل باید مهارت‌ها و ویژگی‌های بیشتری را در خودمان پرورش دهیم و روی خودمان بیشتر کار کنیم. این درست نیست که صرفاً محدود به کارکرد غالب شویم و فقط از نقطه قوت‌های آن استفاده کنیم. برای رشد و پیشرفت و رسیدن به دستاوردهای مشخص در زندگی لازم است علاوه بر ویژگی‌های ذاتی‌ای که داریم مهارت‌های مشخصی را هم به مرور زمان یاد بگیریم و در خودمان پرورش دهیم.

علاوه بر مهارت‌هایی که یاد می‌گیریم، لازم است کارکردهای تیپ شخصیتی‌مان را هم پرورش دهیم. کارکرد غالب ما درست مثل ستاره اصلی و گلزن تیم فوتبال است، اما این گلزن قطعاً به یک بازیساز یا کسی که به او پاس گل بدهد هم نیاز دارد و به تنهایی نمی‌تواند مؤثر باشد. این وظیفه بر عهده کارکرد کمکی است که از هر جهت کارکرد غالب را تعدیل می‌کند و آن را به تعادل می‌رساند: هر کارکرد جنبه‌هایی از درون‌گرایی (I) و برون‌گرایی (E) و همچنین ادراک (P) و قضاوت (J) را در خودش دارد. شاید بپرسید یعنی چه؟

دو تیپ شخصیتی INTJ و INFJ را در نظر بگیرید. کارکرد غالب این دو تیپ Ni یا شهود درون‌ریز است. Ni یک کارکرد ادراکی درون‌ریز است (هر دو کارکرد N و S کارکرد ادراکی نامیده می‌شوند). حالا برای این‌که Ni توسط یک کارکرد کمکی تعدیل شود لازم است این کارکرد کمکی اولاً برون‌ریز شود و ثانیاً از نوع قضاوتی باشد (یعنی یا Fe یا Te) که در واقع کارکرد کمکی دو تیپ شخصیتی INFJ و INTJ است.

 

کارکردهای تیپ شخصیتی INFJ

حالا بیایید نگاه دقیق‌تری به مسئله داشته باشیم. به ترتیب کارکردهای تیپ INFJ نگاه کنید:

کارکرد غالب: Ni

کارکرد کمکی: Fe

کارکرد سوم: Ti

کارکرد مغلوب: Se

به همین ترتیب می‌بینید که چطور کارکرد دوم نقشی متعادل‌کننده در شخصیت فرد دارد و این موضوع درباره همه تیپ‌های شخصیتی MBTI صدق می‌کند.

 

نقش کارکرد کمکی

اما نکته‌ای که باید به آن توجه کنیم این است که نقش کارکرد کمکی صرفاً یک نقش کاربردی و متمرکز بر دنیای مادی نیست. بلکه حضور و پرورش این کارکرد برای تغذیه جنبه‌های معنوی روان هم ضروری است. جنبه‌هایی مثل: میل و نیاز به رشد و شکوفایی شخصیت و یافتن معنا و هویت در زندگی.

وقتی از معنا و هویت صحبت می‌کنیم بسیار مهم است که فقط به نقش کارکرد غالب محدود نشویم و بتوانیم سایر کارکردهایی که داریم را نیز رشد بدهیم، مثل کارکرد کمکی و کارکرد مغلوب تیپ شخصیتی. و توجه به این کارکردها مسیر ما را برای خودشناسی و خودآگاهی هموارتر می‌کند.

دقت داشته باشید که کارکرد کمکی و مغلوب از نظر جهت درون‌گرایی و برون‌گرایی در نقطه مقابل کارکرد غالب هستند. به همین دلیل استفاده از این دو کارکرد جنبه‌ کامل‌تری به شخصیت ما خواهد داد. مثلا افراد درون‌گرا را در نظر بگیرید، کارکرد کمکی و مغلوب این تیپ‌ها برون‌ریزی می‌شود و در نتیجه شکل یکپارچه‌تری به شخصیت این افراد می‌دهد، چون به آن‌ها کمک می‌کند جنبه‌هایی از شخصیتشان را در دنیای بیرون از خود تجربه و ابراز کنند. به همین ترتیب افراد برون‌گرا نیز با استفاده از کارکردهای کمکی و مغلوب خودشان دنیای متفاوت از ترجیح اصلی‌شان یعنی درون‌گرایی را تجربه می‌کنند و این حس یکپارچگی بیشتری به شخصیت این افراد خواهد داد. درحالی‌که استفاده از کارکرد غالب برای ما بسیار راحت و عادی است، اما کارکرد دوم و مغلوب دنیای تازه و تقریباً ناشناخته‌ای را پیش چشم ما می‌آورند.

حالا باید ببینیم بین کارکرد کمکی و مغلوب کدام‌یک می‌تواند به ما در مسیر یافتن معنا و مقصود و همین‌طور شکوفایی شخصیت کمک بیشتری بکند. همان‌طور که احتمالاً می‌دانید کارکرد مغلوب کم‌ترین رشد را در میان کارکردهای هر تیپ شخصیتی دارد. اگر کارکرد غالب به‌عنوان یک فرد بالغ و پخته در روان ما در نظر گرفته شود، کارکرد چهارم را می‌توانیم کودک بنامیم. کارکرد چهارم تقریباً از دسترس خودآگاهِ ما خارج است و همچنین ناپخته و رشدنیافته است. در نتیجه به نظر می‌رسد فعلاً بعنوان کلیدی برای معنا و هویت و رشد شخصیت باید روی کارکرد کمکی‌مان سرمایه‌گذاری کنیم.

پس بیایید ببینیم این مهم چطور از طریق کارکرد کمکی رخ می‌دهد.

 

کارکرد کمکی کلید رسیدن به معنا و هدفمندی

یکی از مزیت‌های بزرگ کارکرد کمکی این است که در حوزه خودآگاهی ما قرار دارد و می‌توانیم به‌طور خودآگاه به آن دسترسی داشته باشیم و آگاهانه از آن استفاده کنیم (البته این دسترسی در مقایسه با دسترسی ما به کارکرد اول کم‌تر است). اما کارکرد کمکی به اندازه کارکرد غالب برای ما شناخته‌شده نیست و در نتیجه استفاده از آن شوق و هیجان بیشتری در ما ایجاد می‌کند. وقتی از کارکرد کمکی استفاده می‌کنیم انگار تاحدی از محدوده امن خودمان خارج شده‌ایم اما نه آنقدر که احساس معذب بودن یا ترس کنیم. بلکه کاملاً برعکس احساس ذوق و شوق ناشی از اکتشاف و نوشدن به ما دست می‌دهد. خلاصه این‌که استفاده از کارکرد دوم می‌تواند برای ما الهام‌بخش و جالب باشد.

علاوه بر این وقتی از کارکرد کمکی استفاده می‌کنیم شانس بیشتری برای شکوفایی شخصیت و رسیدن به شناخت بیشتر از خودمان خواهیم داشت. ما می‌توانیم مهارت‌های مربوط به کارکرد کمکی‌مان را بیش از آن‌چه الان هست رشد دهیم و این به شکوفایی شخصیت ما کمک زیاد می‌کند. علاوه بر این بخشی ظرفیت کارکرد کمکی افراد ناشناخته است و فرد باید با صرف زمان و انرژی به تعالی آن بپردازد.

خبر خوب این است که وقتی برای تعالی و به فعلیت رساندن ظرفیت کارکرد دوم کار می‌کنیم احساس فوق‌العاده‌ای نسبت به خودمان خواهیم داشت، و این فرایند آن‌قدر راضی‌کننده است که مایلیم آن را ادامه دهیم و این خودش یک چرخه مثبت است: حس خوب ما منجر به رشد بیشتر کارکرد دوم و در نتیجه افزایش مهارت‌ها و توانمندی‌هایمان می‌شود و رشد کارکرد دوم به‌خودیِ خود به ما حس خوب و همراه با رضایت خاطر می‌دهد. به همین دلیل است که خیلی از افراد شغلی را انتخاب می‌کنند که در آن از مهارت‌های مربوط به کارکرد کمکی‌شان استفاده کنند.

پیشنهادی که می‌خواهیم به شما ارائه دهیم این است: برای این‌که از ویژگی‌های کارکرد دومتان به خوبی استفاده کنید و برای به‌کار‌گیری آن ایده‌های خوبی دریافت کنید به تیپ‌ شخصیتی‌ای نگاه کنید که کارکرد دومشان مثل شماست. مثلاً شخصی با تیپ ENTJ که کارکرد دومش Ni است خوب است به شخصی با تیپ ENFJ نگاه کند و ببیند این شخص چطور از کارکرد دومش استفاده می‌کند. این می‌تواند ذهن ما را باز کند و ایده‌های خوبی به ما بدهد.

با این کار ما به احتمال زیاد بینش‌های تازه‌ای به‌دست‌می‌آوریم و گزینه‌های پیشِ رویمان افزایش می‌یابد. یعنی با شیوه‌هایی آشنا می‌شویم که قبلاً نمی‌شناختیم و همین می‌توانید کلیدی باشد به سمت رشد بیشتر.

در نهایت سعی کنید کارکرد دومتان را بهتر و بیشتر بشناسید، فعالیت‌ها و مهارت‌های مرتبط با آن را از طریق مشاهده رفتارهای دیگران و تحلیل رفتار خودتان شناسایی کنید و از آن‌ در عمل استفاده کنید؛ کارکرد دوم کلید شکوفایی شخصیت و رشد ماست.

اگر مایلید اطلاعات بیشتر و کاربردی درباره مبحث کارکردها در شخصیت‌شناسی MBTI به‌دست آورید، پیشنهاد ما کارگاه حضوری شخصیت‌شناسی MBTI با تدریس آرسام هورداد است.

 


دوره حضوری مرتبط

[ آرسام هورداد ]

مدرس و پژوهشگر شخصیت‌شناسی و چیرگی | چیرگی یعنی خودِ منحصربه‌فردت را پیدا کنی و آن را به بهترین شکل به عالم عرضه نمایی

مطالب مرتبط

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۳ دیدگاه

  • cheshmak گفت:

    سلام اقای هورداد عزیز ، خسته نباشید ، سلامت که هستید؟
    اول اینکه این متن خیلی کمک کننده و عالی بود و واقعا عالی میشه اگه همچین مطالبی رو بیشتر بزارید .
    یه سوال؟
    وقتی میگیم یه فرد Fi هست جزو فانفیکیشن هاش ، یعنی اینکه اون فرد احساساتش رو در درونش نگه میداره و ترجیح میده بروز نده یا اینکه یعنی احساساتش از درون خودش تقویت میشن؟
    سوال مهمتر
    از کجا بفهمیم کدوم یکی کارکرد ، اصلی و غالب و کدوم کارکرد دوم هست؟؟

    • آرسام هورداد گفت:

      سلام به شما cheshmak گرامی
      از حسن توجه شما ممنونم و خوشحالم که مقاله براتون کمک‌کننده بوده.
      مطالب مختلف در رابطه با کارکردها در قسمت «MBTI پیشرفته» در سایت منتشر می‌شود (اینجا را ببینید)
      اگر مشتاق دریافت اطلاعات بیشتر و کامل‌تری در زمینه کارکردها و تأثیر آن‌ها بر تیپ شخصیتی باشید، در دوره غیرحضوری MBTI به مدت ۱۷۹ دقیقه درباره مفهوم کارکردها، جایگاه آن‌ها در هر تیپ و شکل بروز آن‌ها در حالت غالب توضیح داده‌ام.
      این دوره را می‌توانید از طریق سایت تهیه کنید: این‌جا را کلیک کنید
      سربلند و موفق باشید

  • Ch گفت:

    یه سوال ، اینکه مثلا می نویسیم fi یعنی اینکه احساسات این شخص از درونش تقویت میشن یا اینکه یعنی این شخص احساساتش رو در درونش نگه میداره؟(احساساتش بروز نمیده؟)
    دوم ،