دو مقاله درباره وابستگی از آرسام هورداد
مقاله اول
وابستگی، قدرت را از تو سلب میکند
گاهی وابسته به شغلمان هستیم
گاهی وابسته معلممان
گاهی وابسته روابط کاریمان
گاهی وابسته دنبالکنندگانمان
گاهی وابسته تأییدها و تمجیدها
گاهی وابسته دیدهشدنها
گاهی وابسته آموختههایمان
گاهی وابسته به پیشفرضهایمان
گاهی وابسته به عواطف و هیجاناتمان
گاهی وابسته به نظریات و تئوریها
گاهی وابسته به ایدهها
وابسته بودن یعنی خودت را به چیزی گره بزنی.
یا خودت را پایبند چیزی کنی.
هر دوی اینها عجیب ما را مستعد ضعف و آسیبپذیری میکنند.
وابستگی ما را به موجودی شکننده تبدیل میکند.
آنکه قدرت از دروناش میجوشد، وابسته به چیزی نمیشود.
او هنر رها کردن را بلد است.
البته یک استثنا هم دارد که در نوشته بعدی برایتان میگویم.
یک چیز هست که وابستگی به آن، نه آسیبپذیری، که نهایت امن و مصونیت را برایمان به ارمغان میآورد.
حدس شما چیست؟
پ.ن: منظورم از وابستگی، دلبستگی یا وابستگی طبیعی و سالم نیست نیست.
و موضوع بحثم، رابطهٔ عاطفی هم نیست.
ما در رابطه عاطفی باید دلبستهٔ شریکمان باشیم، که بحثاش جداست.
مقاله دوم
برای حال خوب خودت، دیگری را در بند نکن
وابستگی یعنی من تعریفی مستقل از خودم ندارم،
یعنی به تار و پود دیگری گره خوردهام، و بودنم وابسته به بودن، و تأیید کردن اوست
وابستگی یعنی بدون دیگری نمیتوانم قدم از قدم بردارم
یعنی خودم از خودم چیزی ندارم
یعنی حالت عادی زندگی من، چسبیدن به دیگری است و غیر از چسبیدن حالت دیگری را نمیتوانم تحمل کنم.
وابستگی یعنی نه خودم میخواهم فضای خلوتی داشته باشم، نه به تو این امکان را میدهم که برای خودت فضای خلوت داشته باشی
چون هرگونه نشانهٔ دوری، مرا مضطرب و آشفته و پریشان میکند و برایم نشانهای از خواستنی نبودن و مورد تأیید نبودن است.
وابستگی هلاک آدمی است.
هیچ تأییدی از بیرون توان امنیت بخشیدن به ما را ندارد، اگر نخست خودت خودت را تأیید نکنی.
اما اصیلترین تأییدها، تأیید درونی است
هویت قائل بودن برای خویش است
این است که احترام به دیگری میآورد و به او فضا میدهد برای بودن و زیستن
این است که دیگری را در بند نمیکند تا حال خودش خوب باشد.
فقط آن کسی میتواند به دیگری قدرت دهد، که خودش قدرت داشته باشد
اوست نیازی ندارد برای داشتن حال خوب، دیگری را به بند بکشد
زیرا استحکام او درونی است،
و استحکام درونی است که عشق واقعی میآفریند.
آرسام هورداد